آذرنامه جان

«آذرنامه جان»
چند شعر از کتاب شعر
«آذرنامه‌جان»
شعر منظوم پارسی

غزل‌
«چنین نخواهد ماند»

رسید مژده که دوران شر نخواهد و ماند
که آب دیده به چشمان تر نخواهد ماند

اگرچه خون تو بر روی ماه رد زده‌است
نظام جور و جنون مستمر نخواهد ماند

صدای نعره‌ی دیوان که رو به خاموشی‌است،
نماد اهرمنان جلوه‌گر نخواهد ماند

سپاه احمر دیو سیاه خواهد و مُرد
مقام مرتجعین منتصر نخواهد ماند

بر آی رستم و تیغت از نیام و بیرون کش
که ماردوش به سریر ظفر نخواهد و ماند

حریم پرده‌ی ققنوس پاره می‌نشود
زمام پرده‌دران کارگر نخواهد ماند

آهای منتظران! منجیان خود ماییم
هر آنکه برنشود زو اثر نخواهد ماند

بخوان سرود سحر کین شبانه خواهد رفت
شرنگ شعله و خون در نظر نخواهد ماند

برون شود دوباره شیر و از پس خورشید
کز این ضیافت شب مر ثمر نخواهد ماند
۱ دسامبر ۲۰۱۹
۱۰ آذر ۹۸

« !همه نشئه»

زانگاه که در ملک کیان پرده دریدند
چون شد که در این فخر ممالک همه نشئه
اسلام چنان کشت
چنان برد و چنان خورد
!کو گشته خرد گوهرِ تار‌ِک، همه نشئه
آن موسم حج را که در آن حق به پشیز است
حُجاج به هنگام مناسک همه نشئه
هو را که احد بود و صمد بود و اِلَه بود
دارنده‌ی یومِ دین و مالک همه نشئه
صوفی و خراباتی و گلدسته و گنبد
ارباب بهشت،عارف و سالک همه نشئه
آنان که نویسند ز ما نامه‌ی اعمال
کُتّابِ صُحُف، مُصحَف ذالک، همه نشئه
احمد چو شد آسیمه ز آیات غَرانیق
شیطان چه گنه کرد؟ ملایک همه نشئه
اسلامی اگر گشت کس از خلق و فدایی
مسموم از این مکتب مُهلک همه نشئه
حیران مشو از سلسله‌ی دود تو نوشاد
منقل شده چاق، بیتُ وَ اَهلِک همه نشئه

سوم مارچ ۲۰۲۰

«رمز دیوانگی »

روز اول من و موج بودیم، مستِ دریا و شیداییِ آب
روز دوم تو باریدی از ابر، من شدم غوطه‌ور در تب و تاب

روز سوم همه سرخوشی بود، دست خورشید رقصنده در باد
عشق، رخشنده بر سطح دریا، شوق، خندان و مغرور و شاداب

روز چارم سرآغاز مِه بود، ما و دریا سراسیمه بودیم
هردو از شورِ آبی خروشان ، هر دو گیج از هیاهوی تندآب

روز پنجم ز الفت رمیدیم، خشم، تندر زد و کور مان کرد
می‌خروشید جریانی از ترس، در نفس‌های بیداری و خواب

من ز توفان هراسیده بودم، تو ولی دل سپردی به دریا
گفتی از جزر و مد‌ّ ام چه باک است، گر بتابی به من همچون مهتاب

روز شش روزِ پیدا شدن بود. ما و دریا یکی گشته بودیم
گم شدن در سفر یادمان داد کوله‌باری ز اسرار و آداب

روز هفتم جهان بوسه‌ای شد ، ماه و خورشید و طوفان و دریا
رمز دیوانگی هم همین بود، بوسه‌بازی در آغوش گرداب

دهم جون ۲۰۲۰

«نورسیدن»

برده از سینه‌ آوای تارت، جرم اندوه و افسوس و غمباد
تا کجا می‌رود این شکرخند،تا کجا برکشد خنده فریاد

ما میان پر و بال مستی، پر کشیدیم تا طاق مینا
ما ملبس به تن‌پوش آواز، سرشکستیم از رنج و بیداد

ما از آینه پیشی گرفتیم،در رسیدن به یکرنگی ناب
ما و حسرت چنان قهر کردیم، کو شد آواره تر از مِه و باد

چون تویی از کجا یابم ای دوست؟ گر نباری به خاکم چو باران
چون تویی چون بیابم دگربار؟ چون تویی چون شود رفتن از یاد

گفتم از نو شدن از پریدن، گفتی از خود شدن، نورسیدن
دست هم را گرفتیم و گشتیم بخشی از یکدیگر چون دو همزاد

آمدی چون بهار و به دستت کیسه‌ای از محبت درخشید
من شکفتم خرامان و گردید، باغم از عطر گل‌هایت آباد

خنده‌ات آسمانم سحر کرد، ما دو خورشید گشتیم و یک نور
من رها گشتم از شعله‌‌خواران، تو ز خود سوختن گشتی آزاد

هشتم جون ۲۰۲۰

«قصه‌ی تکراری عشق»

گفتی که قصه‌ی عشق، یک قصه است و جز آن
با هر زبان و هر اشک، شور است و نامکرر

گفتم زمین چو زایید، ما را به بند دلدار
ناف زمان بریدیم از جان به نام دلبر

گفتی که پیر چنگی، باکش چه باشد از مرگ؟
جانم فدای جانت، صد بار و بار دیگر

گفتم که درگهت را، نادیده درنوردم
گفتی بیا که درد است، دربان غنوده بر در

گفتم چه شد که این شد؟! این راه از چه دور است؟
گفتی که سرّ در این بود، آغاز تا به آخر

گفتم نمی‌گشایم دل بر هراس زینهار
گفتی هراس ناید، دیگر به کار آذر

گفتم سفر بیآغاز، امروز به ز فردا
گفتی بر آستانت ز امروز تا به محشر

بیست وهشتم بهمن ۹۸
هفدهم فوریه ۲۰۲۰

غزل نو

چون جان بدهم،فدای جانان! تو بخند
گر بر سر دار و سر فرازان، تو بخند
غمگین نتوانم شکنم شیشه‌ی دیو
من خنده زنم، به ریش دوران تو بخند
گر یار نباشدت در آغوش چه باک
جامی بزن و به یاد یاران تو بخند
مجنون شو و از جامه دران درس بگیر
بشکف چو شکوفه در بهاران تو بخند
دل خوش مشو از قرار کوتاه و بلند
در لحظه به رسم بیقراران تو بخند
باران شو و بر خوب و بد و زشت ببار
ماه از پس مه شود نمایان تو بخند
گیرم که جهان تابع مطلوب نبود
غم‌ها به درک! دست بیافشان، تو بخند

بیست و هشتم فوریه ۲۰۲۰

مثنوی

«وارثان ایران»

‏‎دیری‌ست خون ما را ، در شیشه‌ کرده‌ای شیخ
‏‎زهرآب در گلوی، اندیشه کرده‌ای شیخ

تنها شریعت خویش، حق خواندی و بجز آن
سوزانده شد به گرماب، الله ماند و قرآن

منبر چو زد تبر بر، مفهوم مِهر و معبود
گردو شکست با دُم، شیطان و خوش بیاسود

از حوریان هرزه، گفتی سپیده تا شام
شهوت کلید راهت، ابله همیشه در دام

این سوی چوب دار و ، آن سوی تشت خون بود
دین تو هر کجا رفت، سرچشمه‌‌‌ی جنون بود

یک دست ذوالفقار و، یک دست داس و‌ چکش
این دین ز خود ندارد چیزی بجز توحّش

در خاک و خون کشیدی، پیر و جوانمان را
آیین مرگ و تاراج، بلعید جانمان را

هر نام هر نشانی، گر با تو سر به سر شد
منفور و زشت و خالی، از دانش و هنر شد

افسوس‌ نسل پیشین، غافل ز آنچه خود داشت
‏‎زد یک لگد به بخت و، جایش زباله‌ای کاشت

‏‎ما وارثان ایران، از پا نمی‌نشینیم
این را بدان تو ای شیخ، هر لحظه در کمینیم

چهاردهم جولای ۲۰۲۰

شعر آزاد

«ایران هرگز نخواهد مرد»

ای سرزمین مهر و آبادی
ای خاک رنگارنگ آزادی
ای خانه‌ی شید و شراب و شعر
ای مهد جشن و آتش و شادی
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

در آسمانت فرشتگان خندان
در آب‌هایت ایزدان رقصان
بر قله‌هایت گشوده پر سیمرغ
بر دشت‌هایت لاله دست‌افشان
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

پرورده در تو رستم دستان
زاییده از تو اَشا به کوهستان
مزدا شکسته هماره اهریمن
خسرو به کارِ هزار و دادستان
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

ای درگه زند اهورایی
ای بارگاه شور و شیدایی
ای تختگاه کورش و کاووس
ای جایگاه شعور و شیوایی
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

پاینده در تو کیانفر جمشید
در جان تو شد جام جم جاوید
رخشیده در تو ستاره‌ی زرتشت
خورشید و شیر‌ت بر جهان تابید
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

ای سرزمین سرآمدان ایران
ای خاک زرین، گذرگه شیران
ای سنگر ققنوس آتش‌زاد
ای گاهوار یلان و دلیران
ایران هرگز نخواهد مرد
ایران هرگز نخواهد مرد

دوازدهم دسامبر ۲۰۱۹

«وطن‌فروش»

وطن فروش کجا مادرت بزاد تو را
که شرم نداری از حراج میهن خویش

کدام فاحشه پستان به کام تو بنهاد
که خانه به غارت دهی و آتیه بیش

وطن فروش ز کی خون شدست قاتق نان
که دست کجت کشید حق خلق – به نیش

وطن‌فروش مگر دین تو چه معجونی‌ست
که در جفا و جنون سور- زد به هر چه کیش

بهای خاک وطن چه بود که در ازاش
هزار جان بگرفتی و هزار دل شد ریش

وطن فروش چه طلسم بود که دار و ندار
زدی به چوب حراج، اهل خانه پریش

برو کنون که درو کرده‌ای ریز، درشت
دمی تو به، سرانجام کار خویش اندیش

هفتم فروردین
بیست و هفتم مارس ۲۰۲۱

‫2 نظر

  • I was pretty pleased to uncover this website. I wanted to thank you for ones time for this wonderful read!! I definitely savored every part of it and I have you saved as a favorite to see new information on your site.

  • دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *